::تـفريحي::(ایستگاه خنده)مطالب جالب.خنده دار.مطالب فیس بوکی.خبرهای طنز داغ داغ | ||
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت . ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد . پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند . پسرک گفت:”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . “برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم “. مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد . در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند ! خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند . اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند... آقايون محترم انقدر نگيد دخترا خواستگار ندارن ترشيدن
] [ 18:29 ] [ raha ]
به سلامتي " سربازي " که لب مرز روو برجک داشت به عکس عشقش نگاه ميکرد يهو ديد ؛
] [ 18:28 ] [ raha ]
مورچه ای را دیدم ؛ با این کوچکی اش
] [ 18:24 ] [ raha ]
سوتی ستایش:
ستایش باهم ازدواج کردن ..
] [ 18:20 ] [ raha ]
|
||
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |